بــوی گـل و بانـگ مرغ برخاست
هنـــگام نـشـاط و روز صحراست
فـــرّاش خزان ورق بیفـشـــانـــد
نقّــاش صبــا چمــن بیــاراســـت
مـا را ســـر باغ و بوستان نیست
هر جا که تــویی تفرج آن جاست
گـــویند نظـــر به روی خوبــــــان
نهیست نه این نظر که ما راست
در روی تـــو سِرّ صنـــع بی چون
چـــون آب در آبگــینه پیــــداست
هـــر آدمیی که مُـــهـــر مِهـــرت
در وی نگرفت سنــگ خــاراست
روزی تــر و خشک مـــن بسوزد
آتـــش که به زیر دیگ سوداست
نالیدن بـــیحــســـاب سعــدی
گـــویــند خلاف رای دانـــــاست
سلام
از یه مشهد کاملا سرد و زمستونی و برفی میگم صبحتون به نیکی
امیدوارم دلاتون گرم و لبهاتون پر شکوفه های بهاری باشه...7روز دیگه
لبخندتون به خیر