دو اشتباه خیلی مهم که ما نباید در زبان فارسی بیان کنیم
سگ واق واق میکند نه پارس. این ضربهای بود که از تازیان خوردهایم که میخواستند ما پارسیان را خرد و کوچک کنند که این لقب را به پارسیان دادند. غذا در زبان عربی یعنی پسآب شتر یا همان ادرار شتر، که این هم یکی دیگر از ضربههای تازیان هست که به هنگام خوردن شام یا ناهار میگفتند بگویید غذا میخوریم. به جای کلمه غذا از خوراک استفاده نمایید. خواهشمندم این دو مورد را به دوستان فارسی زبان خود گوشزد کنید. جهت اطّلاع بیشتر میتوانید به لغتنامه دهخدا مراجعه کنید.
اصطلاح نادرستی بین مردم رواج دارد كه میگویند سگ پارس میكند.
حال جمله درست را ببینید: سگ پاس میكند.
پاس كردن سگ هیچ اشارهای به نوع صدای سگ ندارد، بلكه به معنی پاس دادن و پاسبانی است، چون از قدیم سگ را پاسبان دانستهاند و ما عبارت سگ پاسبان را زیاد شنیدهایم. وقتی كه میخواستند بگویند سگ در حال پاسبانی و نگهبانی است، میگفته اند كه سگ پاس میكند. به مرور این واژه با واژه پارس كه نام قومی ایرانی است اشتباه گرفته شده و اصطلاح نادرست سگ پارس میكند، رایج گشته است و معنی آن نیز از پاسبانی به تعریف صدای سگ تغییر یافته است، به این شكل:
با تلفّظ و معنی درست و اصیل: سگ پاس می كند (سگ نگهبانی و پاسبانی میكند)
با تلفّظ و معنی تغییر یافته و غلط: سگ پارس می كند (سگ عوعو میكند)
این پژوهش ارزشمند را در باب ریشه پارس سگ به استاد ارجمند جناب آقای عادل اشكبوس نویسنده و زبانشناس گرانقدر كشورمان مدیونیم كه عین توضیحی را كه به قلم ایشان نگاشته شده در زیر میآوریم:
واژه پارس به معنی صدای سگ درست نیست. تلفّظ درست این واژه به معنی صدای سگ "پاس" است که به نادرستی پارس آمده و جا افتاده است. وظیفه سگ پاسداری و پاسبانی است و پاس کار اوست.
سگ پاس میکند یعنی با صدایش دارد پاسبانی میکند. امروزه کردها (مثلا کردهای فهلوی یا فَیلی) درست تلفّظ میکنند و پارس نمیگویند. ئه و سه گه فره پاس ئه کا. یعنی آن سگ خیلی پاس میکند.
زبان کردی همانندیهای بسیار زیادی به پهلوی باستان دارد.
حتّی واق واق و عوعو را ما اشتباه مینویسیم . عوعو با عین درست نیست؛ مگر کلمهای عربی است که با عین مینویسیم و واق واق نیز به صورت واغ واغ درست است . چون قاف در عربی و ترکی است و کلمات فارسی اصیل با قاف نیستند. به زبان دیگر هر چه کلمه دارای قاف در فارسی است یا عربی است مانند قاسم، مقسم، تقسیم، منقسم مقسوم علیه، قسمة و یا ترکی و مغولی است؛ مانند قشنگ، دوقلو، چاقو، آقا، قالپاق، قاراشمیش، قره قروت. البتّه قوری روسی است و کلمات فارسی قهرمان و قند و قباد نیز در اصل کهرمان و کواذ و کند بودهاند که تحت تأثیر عربی با قاف نوشته شدهاند و در اصطلاح معرّب هستند.
تحقیر یک ملّت به دست خود! اسامی تازی و معنی زشت و نامأنوس آن
طیّ قرنها نیاکان ما به خاطر آگاه نبودن از معنی برخی از نامها، ستمی تاریخی به فرزندان خود کردهاند. البتّه چون زبان عربی زبان مادری مردم ما نبوده است و هجوم بیگانه موجب شده بود تا ناخودآگاه برخی از واژهها و نامهای نادرست بر تاریخ و فرهنگ و جوامع و خانوادههای ما تحمیل شود! امّا این یک خودزنی تاریخی بود که ملّت بر سر خود آورد.
مثلاً “غلام” نامی است و یا شاید بهتر باشد بگوییم پیشوند برخی از نامهایی است که هرگز در زبان عربی از آن استفاده نمیشود امّا غلامعلی و غلامحسین و غیره در میان ما ایرانیان بسیار رایج بوده است! هرگز یک عنصر عرب را نمیبینید که او را غلام بنامند! و این بدین خاطر است که اعراب معنی غلام را میدانند و ما نمیدانستهایم. غلام از ریشه غلم میآید که به معنای بهرهوری جنسی است! و غلام به پسربچّههایی میگفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی مینمودهاند! به غلط به ما گفته بودند که غلام یعنی نوکر و برده و بنده! درصورتی که در زبان عربی، عبد میشود برده و نوکر را خادم میگویند! غلام و کنیز همتراز و همراهند!! از کنیزان نیز بهره جنسی و خانگی میبردهاند و از غلام بچّهها نیز!!
بسیاری از نامهای عربی که در میان ما ایرانیان رایج است، در میان اعراب اصیل (عربستان سعودی، کشورهای خلیج پارس ...) ابداً متداول نیست! هرچند امکان دارد که این نامها در میان شیعیان مورد استفاده قرار بگیرد؛ آن هم به عنوان عشق و تعصّب ویژهای که نسبت به برخی از شخصیّتهای تاریخ اسلام داشته و دارند. امّا بدون شک اگر پدر و مادری با ریشۀ این گونه نامها و معنای آنها آشنایی میداشتهاند هرگز نامهای نازیبا را به عشق شخصیّتهای تاریخی برروی فرزندان خود نمینهادند. با هم به معنی چند نام نگاهی میاندازیم که نتیجه سالها پژوهش و کنکاش میباشد:
امّ کلثوم: ام یعنی مادر و کلثوم به فرزند خیکی و چاق اطلاق میشود.
حفصه: هسته خرما و یا زن سیاه و زشت.
خدیجه: به سقط جنین شتر میگویند.
بتول: زنی که هوس مرد و همخوابگی دارد.
سمیّه: از سم میآید و به اندازه زهری که در چیزی باشد میگویند.
سکینه: که مسکین نیز با این نام همخانواده میباشد، به بانوی گدا و خوار و بیچاره میگویند.
رقیّه: که از ریشه رق میآید، به معنای افسون و جادو و نیرنگ است.
عذرا: به هر آن چیزی که سوراخ نشده باشد میگویند.
فاطمه: از فطم میآید و به بچّه شتر ماده از شیر گرفته شده میگویند.
جعفر: مادّه شتری که شیر بسیار داشته باشد.
ذبیح: به هر چارپایی که گلویش را ببرند میگویند. ذبح شده یعنی گلو بریده.
باقر: که از خانواده بقره میباشد به گاو نر چاق میگویند و اعراب جاهلی به کسی که خیلی چیز میفهمیده است نیز میگفته. باقرالعلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.
عبّاس: از عبس میآید به معنای اخمو، ترشرو، ترسناک و بدخو.
عثمان: بچّه مار.
کاظم: از کظم میآید و به معنای لال بودن، گنگ و بیزبان و خاموش.
هاشم: به نان فروش دورهگرد میگفتهاند!
حیدر: این نام مخلوطی است از عربی و پارسی، حی یعنی زنده و در یعنی دریدن! حیدر به کسی گفتهاند که انسانها را زنده زنده پاره میکرده است.
صغری: کوچک و پست و اصغر نیز از همین خانواده و از ریشه صغرا است، به معنای کوچکتر!